۱۳۸۶ اسفند ۱۵, چهارشنبه

اختر به سحر شمرده ، یاد آر !


مصدق گفت :

"چه زنده باشم و چه نباشم اميدوارم و بلکه يقين دارم که اين آتش خاموش نخواهد شد و مردان بيدار کشور اين مبارزه ملی را آنقدر دنبال می کنند تا به نتيجه برسد"

کاش بعد از این همه سال دنیا فقط یک مصدق دیگر به ما می داد !
یکی از شعرهایی که همیشه انیس خاطر و یار غار و رفیق عیش و ملازم طیش و همدم باده نوش و حبیب خرقه فروش و .... اینای من بوده، این شعر علامه دهخدا بوده که در رثای سوراسرافیل جوهر دیده به مرکب دل زلال کرده و منو یاد مرحوم مصدق و سال 42 میندازه. به ضمیمه عسکی هم بدرقه حضور گردیده تا نمک شناسی جماعت ایرانی فی الواقع منیر دیده گردد.


ای مرغ سحر ، چو این شب تار ،
بگذاشت زسر سیاهکاری ،
وز نفحه ی روحبخش اسحار ،
رفت از سر خفتگان خماری ،
بگشوده گره ز زلف زر تار ،
محبوبه ی نیلگون عماری ،
یزدان به کمال شد پدیدار ،
واهریمن زشتخو حصاری ،


یاد آر ز شمع مرده ، یاد آر !


ای مونس یوسف اندراین بند،
تعبیر ، عیان شد تورا خواب ،
دل پر ز شعف ، لب از شکر خند،
محسود عدو ، به کام اصحاب ،
رفتی بر یار و خویش وپیوند ،
آزادتر از نسیم و مهتاب ،
زان کو همه شام با تو یک چند ،
در آرزوی وصال احباب ،


اختر به سحر شمرده ، یاد آر !


چون باغ شود دوباره خرم ،
ای بلبل مستمند مسکین !
وز سنبل وسوری و سپرغم ،
آفاق نگارخانه ی چین ،
گل سرخ وبه رخ عرق ز شبنم ،
تو داه ز کف ، زمام تمکین ،
زان نو گل پیشرس که در غم ،
ناداده به نار شوق تسکین ،


از سردی دی فسرده ، یاد آر !

ای همره تیه پور عمران ،
بگذشت چو این سنین معدود،
وان شاهد نغز بزم عرفان ،
بنمود چو وعدخویش مشهود ،
وز مذبح زر چو شد به کیوان ،
هر صبح شمیم عنبر وعود ،
زان کو به گناه قوم نادان ،
در حسرت روی ارض موعود ،

بر بادیه جان سپرده ، یاد ار ،

چون گشت ز نو زمانه آباد ،
ای کودک دوره ی طلایی ،
وز طاعت بندگی خود شاد ،
بگرفت ز سر خدا خدایی ،
نه رسم ارم ، نه اسم شداد ،
گل بست زبان ژاژخایی ،


تسنیم وصال خورده ، یاد آر!





۳ نظر:

ناشناس گفت...

سلام
یادی از قدیما زنده کردی برام.

ناشناس گفت...

از مصدق جز سایه چیز دیگری در ذهن ندارم.

ناشناس گفت...

از وبلاگتان خوشم آمد آينده دارد هر چند كه آينده بي معني ترين زماني است كه داريم ما دو زمان داريم كه واقعي اند گذشته و حال
samimane.blogfa.com
بي سرزمين تر از باد